جدول جو
جدول جو

معنی ربا خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

ربا خوردن
(تَ کَ دَ)
رباخواری. خوردن پول ربا. استفاده از پول ربا. و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواره و رباخور شود
لغت نامه دهخدا
ربا خوردن
استفاده کردن از ربا نزول گرفتن
تصویری از ربا خوردن
تصویر ربا خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز خوردن
تصویر باز خوردن
به هم برخوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، رو به رو شدن، برای مثال بیامد که خواهد ز گردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی - ۴/۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه خوردن، آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفا خوردن
تصویر قفا خوردن
پس گردنی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ / خُدْ تَ)
کنایه از رم کردن و رمیدن باشد. (برهان) (غیاث اللغات). خود را کناره کردن. (غیاث اللغات). رشیدی این مصراع را ازمولوی برای معنی رمیدن شاهد آورده است:
عمریست در عطای تو من طبل میخورم.
صاحب آنندراج پس از ذکر معنی گوید: چون صید از آواز طبل رم میخورد و به این علاقه بمعنی مأخوذ استعمال کرده اند:
از بحر یک نظارۀ او طبل میخورد
طاووس کبک جلوۀ طوطی خرام ما.
سعید اشرف (آنندراج).
طبل از هجوم سنگ ملامت نمیخورم
چون کبک مست خنده به کهسارکرده ایم.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ ظَ)
خوردن. بلعیدن. (ناظم الاطباء) : هرمزان گفت مرا مکش تا یک شربت آب بازخورم. (تاریخ قم ص 303).
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ نَ)
کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید:
سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده
بر آن سرخی ّ رو بدهد گواهی گر نهان دارد.
(از آنندراج).
خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
سخن دروغ راست مانند را باور کردن. دروغی راست مانند را باور داشتن و پذیرفتن: پس از آن چربک امیر خراسان بخورد و چندان استخفاف کرده ببخارا آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 204). اریارق این چربک بخورد، و افسون این مرد بزرگوار بر وی کار کرد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
در تاب نشستن و در هوا آمدن و شدن، در تاب بحرکت آمدن و شدن در هلاچین، در پیچ و تاب شدن و پیچیده شدن:
تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع
بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ شِ / شُ مَ / مُ دَ)
تحقیر شدن. توسری خوردن:
آری آری از گلیم خود چو پابیرون نهد
کفش تیماچی خورد سرپا ز کفش ساغری.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ تَ)
رشک آوردن. رشک آمدن. رشک ورزیدن: غیار. غیره. غیر. (منتهی الارب) :
رشک رقیب می خورم لیک عوض نمی کنم
با لب خنده خیز او دیدۀ گریه زای را.
ظهوری (از آنندراج).
و رجوع به رشک آوردن و رشک آمدن و رشک ورزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ رَ تَ)
فریب خوردن:
تا کی دغا خورم ز تو ای بی وفا برو
بگذاشتم به مدعیان مدعا برو.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ تَ)
راه بریدن بسرعت. (بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). ورجوع به راه خوری و ره خوردن در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
پی گردنی خوردن. پس گردنی خوردن. ضرب دیدن. آسیب دیدن:
گدائی که از پادشه خواست دخت
قفا خورد و سودای بیهوده پخت.
سعدی.
از آن تیره دل مردصافی درون
قفا خورد و سر برنکرد از سکون.
سعدی.
دگر هرکه بربط گرفتی به کف
قفا خوردی از دست مردم چو دف.
سعدی.
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا.
سعدی.
قفا خورند و ملامت کشند و خوش باشند
شب فراق به امّید بامدادوصال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَبْ با کَ دَ)
افسوس خوردن. فسوس خوردن. حسرت بردن:
چون فلک با تو نسازد با دگر کس گو مساز
گر خوری غبنی از آن خود خور، آن کس مخور.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دُ خُور / خُر دَ)
طعام خوردن. اغتذاء
لغت نامه دهخدا
(رُ صَ تَ)
اکل کباب. تناول کردن کباب
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرما خوردن
تصویر گرما خوردن
دچار سرما شدن مقابل سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفا خوردن
تصویر قفا خوردن
پس گردنی خوردن، آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبن خوردن
تصویر غبن خوردن
افسوی خوردن حسرت بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذا خوردن
تصویر غذا خوردن
خوردن طعام خوردن خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبل خوردن
تصویر طبل خوردن
رم کردن رمیدن، خود را کنار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه و آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضربت خوردن
تصویر ضربت خوردن
یا ضربت خوردن از کسی. زخم رسیدن از طرف شخصی به انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراب خوردن
تصویر شراب خوردن
باده نوشیدن می زدن باده نوشیدن می خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما خوردن
تصویر سرما خوردن
متاثر شدن از سرما زکام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
در تاب نشستن و در هوا آمدن و رفتن، در پیچ و تاب شدن پیچیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاثیر کردن باد در بدن شخص، در معرض هوا قرار گرفتن، تاب خوردن برارجوحه نشستن و بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا آوردن
تصویر ابا آوردن
ابا کردن امتناع ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خوردن: و جانور هست که مراو را خود شیر نیست البته همان ساعت که بزاید گیاخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیع خوردن
تصویر ربیع خوردن
((~. خُ دَ))
مجازاً سبزه خوردن، علف خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبل خوردن
تصویر طبل خوردن
((~. خُ دَ))
رمیدن، خود را کنار گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
((دَ))
در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن، پیچ و خم پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین